گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵

 

اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی

سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی

من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم

تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی

به کسی نمی‌توانم که شکایت از تو خوانم

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴۱

 

پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی

اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!

ز غمت کجا گریزم که جهان گرفت حسنت

ز تو هم به تست، یارا، اگرم بود پناهی

شرف هلاک مابین، به دو بوسه جان نو ده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۳

 

بخدا که بزم ما را ز غم تو شامگاهی

نفروخت هیچ شمعی که نکشتمش بآهی

چه خوش آنکه میگذشتی سوی من بناز و کردی

چه تبسمی نهانی چه بلای جان نگاهی

منم آن شکار وحشی که ز تیر طعنه هرگز

[...]

اهلی شیرازی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳

 

َبه امید عذر خواهان ز نیاز عذر خواهی

که مسوز بیش از اینم به گناه بی گناهی

طلبد بهار بوست، ز نسیم صبحگاهی

سر آفتاب جوید ز تو زیب کج کلاهی

ز فروغ آفتابم نبود خبر که بی تو

چو دو زلف توست یکسان، شب و روزم از سیاهی

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

مگر از کمین حسنی شبخون زده سپاهی

که گذشته باز بر دل پی تازه نگاهی

سر آن بهشت گردم که درو ز جوش عصمت

جگر نسیم سوزد ز طپیدن گیاهی

صنمی‌ست قاتل من که به عرصه گاه محشر

[...]

فصیحی هروی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۶

 

سحر است بر کمان نه دل را زتیر آهی

که زبرق آه دارد شب تیره صبحگاهی

گذرد چو تیر آرش زکسان بیک گشادن

بسحر اگر برآید زدل شکسته آهی

چو حکیم نخشب امشب زچه درون بحکمت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۵

 

متحیریم یا رب بکجاست خضر راهی

که چو کور در شب تار فتاده ایم بچاهی

چه کمست باغبانا زتو و زبوستانت

که بپای گلبن تو خورد آب هم گیاهی

همه خلق در گمانند زنقطه دهانت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

نه بگویمت که مهری نه بخوانمت که ماهی

که حقیقت تو ناید بعقول ماکماهی

ز من بلا کشیده ز چه رو دلت رمیده

که نمیکنی تو گاهی بمن گدانگاهی

منما جفا و کینه بنمای بی قرینه

[...]

حکیم سبزواری
 
 
sunny dark_mode