گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۴

 

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی

که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی

چه بود حیات بی‌او هوسی و چارمیخی

چه بود به پیش او جان دغلی کمین غلامی

قدحی دو چون بخوردی خوش و شیرگیر گردی

[...]

مولانا
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸

 

که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم

که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن

[...]

حافظ
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۶

 

زده ام ز عشق شمعی بخود آتشی بخامی

شده ام خراب و رسوا بامید نیکنامی

بابافغانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۹

 

به لبم ز بزم وصلش نرسیده است جامی

دل تلخ مشرب من نرسیده زو به کامی

نه ازو به من حدیثی نه به او مرا سلامی

نه در آن حریم دارم به مراد دل مقامی

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode