گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹

 

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد

بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند

[...]

سعدی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱

 

چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی

نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی

ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر

چو کبوتری که افتد به تصرف عقابی

چو منش رکاب بوسم چه سبک عنان سواری

[...]

وحشی بافقی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

بهزار نامه دارم ز تو حسرت جوابی

سر لطف اگر نداری چه کم آخر از عتابی

من و دامن خیالت که نه روز داند از شب

نه وصالی از فراقی نه حضوری از غیابی

بخیال روی و زلف تو شبم خوش است و خواهم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

خنک آن شبی که او رخ بفروزد از شرابی

چکد از جگر مرا خون چو بر آتشی کبابی

تو خود ای غزال رعنا چه بلا شدی خدا را

که به دور چشم مست تو ندیده فتنه خوابی

چه شب است یا رب امشب که در انتظار روزش

[...]

نیر تبریزی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۳۹ - شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی

 

شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی

تو به طلعت آفتابی سزد اینکه بی حجابی

تو به درد من رسیدی به ضمیرم آرمیدی

ز نگاه من رمیدی به چنین گران رکابی

تو عیار کم‌عیاران تو قرار بی‌قراران

[...]

اقبال لاهوری
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴

 

بگرفته خواب چشمم غم چشم نیم خوابی

بربوده صبر و تابم رخ به ز آفتابی

چو بره نشینم او را بره دگر خرامد

چو کنم سئوالی از وی ندهد مرا جوابی

در او به لابه کوبم که شدن بکوی آن مه

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode