مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - هم در مدح او
قوت روح خون انگور است
تن پر از فتنه گشت و معذور است
آن نبید اندر آن قدح که به وصف
جان در جسم و نار در نور است
همچو زنبور شد زبان گز و باز
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - ایضاً له
روزگار عصیر انگور است
خم ازو مست و چنک مخمور است
خیز تا سوی باغ بشتابیم
کز می و میوه اندر او سور است
سیب سیمین سلب چو گوی بلور
[...]
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۱ - فی تخلص الممدوح و تلخیص الروح
زان در افواه خلق مذکور است
سخن من، که از طمع دور است
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۳ - فصل وحدت و شرح عظمت
در صحیفهٔ کلام مسطور است
نقش و آواز و شکل ازو دور است
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵ - فصل اندر صفا و اخلاص
آینهٔ صورت از صفت دور است
کان پذیرای صورت از نور است
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۹ - فصل اندر درجات
علم بیحلم شمع بینور است
هردو باهم چو شهد زنبور است
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۴۳ - فی توکل العجوز
آسمان و زمین به جمله وراست
هرچه خود خواستست حکم او راست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۱۱ - اندر درود دادن بر او و آل او صلّیالله علیهوسلّم
عقل از آن نامدار مشهور است
که در آن کارگاه مزدور است
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۳۹ - ستایش امیرجلالالدولة ابوالفتح دولتشاهبن بهرامشاه ابن مسعود اناراللّٰه براهینهم
بذل او بر بگیر مقصور است
لفظ او از چنین کنم دور است
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة عشر - فی حکومة الزوجین
سخت بسته چو راه گوش کر است
ناگشاده چو دیده کور است
نا بسوده چو گوهر صدف است
نا گرفته چو قلعه غور است
گوئی از بی فضائی و تنگی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵
دل، چو در دام عشق منظور است
دیده را جرم نیست، معذور است
ناظرم در رخت به دیدهٔ دل
گرچه از چشم ظاهرم دور است
از شراب الست روز وصال
[...]
عراقی » عشاقنامه » خاتمةالکتاب » بخش ۲ - غزل
دل چو در دام عشق منظور است
دیده را جرم نیست، معذور است
ناظرم بر رخت به دیدهٔ جان
گرچه از چشم ظاهرم دور است
از شراب الست روز وصال
[...]
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - در تصفیهٔ نهاد گوید
دیدهٔ ما، اگرچه بینور است
دان که نزدیک بین هر دور است
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - در تصفیهٔ نهاد گوید
دیده را نیز روی آن نور است
کز کثافت لطافتش دور است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷ - در بیان آنکه معانی چنانکه هست حق آنست که در زبان و عبارت نگنجد زیرا که سخن را سه مرتبه است یکی نثر و یکی نظم و یکی اندیشه که در اندرون روی مینماید آنچه در اندرون است عرصهاش عظیم با گشاد و واسع و بسیط است و چون در عبارت نثر میآید تنگ میگردد و چون در نظم میآید هم تنگتر میشود و بالای این هر سه مرتبه عالم غیب است که فیض از آنجا در سینه میآید سعت و بسط آن بیحد و بیپایان است
لیکن آن ظلمت است و آن نور است
این همه ماتم آن همه سور است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۹ - بازآمدن مولانا قدسنا الله بسره العزیز دویم بار بقونیه از طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره
ذات او سر بسر همه نور است
زینت جنت است و هم حور است