گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳۱ - در نکوهش فلک

 

آسمان آن بخیل بدفعلست

که ازو جز که فعل بد نجهد

نان و آبش مخور که هرکه خورد

هرگز از دست او به جان نرهد

خاک از او به که گر کسی به مثل

[...]

انوری
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکر‌کشی خاقان چین بار دوم

 

چینیان را وفا نباشد و عهد

زهرناک اندرون و بیرون شهد

نظامی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۶ - مناجات

 

ورنه از دست او کسی نرهد

کس ببازوی خویش از او نجهد

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۵ - در بیان آن که پاکی باطن را آبَش شیخ است. لابد که ناپاک از آب پاک شود. حرفت‌ها و صنعت‌ها که کمترین چیزهاست بی استادی و معلّمی حاصل نمی‌شود، شناخت خدای تعالی که مشکل‌ترین و عزیزترین کارهاست و بالای آن چیزی نیست از خود کی می‌توان بدان رسیدن؟ حق تعالی برای آن کار نیز معلمان پیدا کرد و آن انبیاء و اولیاء‌اند علیهم‌السّلام بی حضرت ایشان آن کار به کس میسّر نشود. آنکه بی استاد دانست نادر است و بر نادر حکم نیست و هم آن نادر برای آن است که خلق دیگر از او بیاموزند و چون آموختند و به مراد رسیدند، چه از غیب و چه از استاد. باز نباید گفتن به مرید واصل که از آن شیخ که تو یافتی من نیز بروم و از او طلب دارم از تو قبول نمی‌کنم. همچنان که نشاید گفتن که من از پیغمبر و یا از شیخ نمی‌ستانم بروم از آنجا بطلبم که ایشان یافتند. از این اندیشه آدمی کافر شود زیرا این همان است، مثالش چنان باشد که شخصی چراغی افروخته باشد دیگری هم که طالب چراغ باشد گوید که من از این چراغ نمی‌افروزم چراغ خود را بروم از آنجا بیفروزم که تو افروخته‌ای، این سخن نه موجب مضحکه باشد؟

 

مرده ماند دلی که جان ندهد

اینچنین جان ز مرگ بد نجهد

سلطان ولد
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode