گنجور

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۱ - فی تخلص الممدوح و تلخیص الروح‌

 

زین نمط هر سخن‌که آن من است

به حقیقت طراز هر سخن است

سنایی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۴ - سبب نظم کتاب

 

من چه می‌گویم این چه گفت من است

که‌آبم از ابر و دُرم از عدن است

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

آنچه او هم نو‌ست و هم کهن است

سخن است و در این سخن سخن است

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم

 

هیچ را نام کرده کاین دهن است

نوش در خنده کاین شکر‌شکن است

نظامی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دوم » بخش ۵ - مثنوی

 

همه را نیست، گرچه جان و تن است

جان معنی، که در تن سخن است

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۸ - رجوع ولد به قونیه در رکاب شمس‌الدین

 

راه ایشان ورای جان و تن است

در یم عشقشان نه ما نه من است

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۳ - در بیان آن که آدمی اوست که ممیز باشد تا تواند فرق کردن میان حق و باطل و دروغ و راست و قلب و نقد. از این رو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که اَلمُؤْمِنُ کَیِّسٌ ممیزٌ. در هر که تمیز باشد به نقش ظاهر فریفته نشود همچنانکه صراف به نقش درم و سکهٔ آن فریفته نمی‌شود، مردان حق صرافان‌اند نقد را از قلب و حق را از باطل میدانند و جدا می‌کنند و در تقریر آنکه مدح اولیاء میکردم شیطان از سر رهزنی که خلق اوست گفت از مدح دیگران تو را چه فایده و خواست که مرا از آن طاعت باز دارد. همچنانکه به شخصی که دایم یا رب میگفتی گفت چند یا رب میگوئی، چون تو را لبیکی جواب نمیرسد بدین طریق آن رهرو را از راه برد تا سال‌ها از ذکر و طاعت بماند. بعد مدت‌ها از حق تعالی بوی خطاب رسید که ترک یا رب گفتن چرا کردی. گفت از آن که لبیک جواب نمیرسید. حق تعالی فرمود که آن یا رب گفتن تو عین لبیک گفتن من است، آخر من تو را بر آن میدارم که یا رب میگوئی و اگر چنین نیست دیگران چرا نمیگویند. پس به خود آمد و دانست که آن منع مکر شیطان است. باز بر سر رشته افتاد و به یا رب گفتن مشغول شد

 

این سخن را مگو همین سخن است

کاندر آن بحر این سخن سفن است

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۲ - پاسخ روز به شب

 

صبح در نفس خویش پیل تن است

با طلایه سپاه تیغ زن است

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰

 

تن پاکت که زیر پیرهن است

وحده لاشریک له، چه تن است

هست پیراهنت چو قطره آب

که تنک گشته بر گل و سمن است

با خودم کش درون پیراهن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸۳ - در خرقه دادن

 

دل، که چشمش به نور حق بیناست

زانسوی پردهٔ «ولوشناست»

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵٩

 

مرد آزاده در میان گروه

گر چه خوشگوی و عاقل و داناست

محترم آنگهی تواند بود

که از ایشان بمالش استغناست

وانکه محتاج خلق شد خوارست

[...]

ابن یمین
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۱۵ - الفرقة الثالثة

 

شر و کفر ازوجود اهرمن است

خیر یزدان کند که ذوالمنن است

شیخ محمود شبستری
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳

 

در نظر آنکه نور چشم من است

یوسف نازنین و پیرهن است

همه عالم تن است و او جان است

روشنست آفتاب و مه بدن است

چشم مستی نموده کاین عین است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۷

 

ور بگوید که پیرهن بدن است

یوسفی در درون پیرهن است

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode