گنجور

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۳ - وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ

 

آن یکی گنج نامهٔ عصمت

این یکی کارنامهٔ حکمت

سنایی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳ - معراج پیغمبر اکرم

 

تا به حق‌القدوم آن قدمت

بر دو عالم روان شود علَمت

نظامی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۷۸ - وله ایضا فی صفتها

 

بس که هر چیز درکشی بدمت

سر نهادی تو در سرشکمت

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » مثنویات » شمارهٔ ۱ - وله ایضا فی صفتها

 

بس که هر چیز درکشی بدمت

سر نهادی تو در سرشکمت

کمال‌الدین اسماعیل
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵ - در بیان آنکه حق تعالی خلق را از ظلمت آفرید و مراد از ظلمت آب و گل است که حیوانیست و بخواب وخور میزید نور خود را بر آن ظلمت نثار کرد که ان اللّه تعالی خلق الخلق فی ظلمة ثم رش علیهم من نوره و در تقریر آنکه حق تعالی چون آدمی را آفرید قابلیت آنش دادکه او را بشناسد پس از هر صفت بی پایان خود اندک اندک در او تعبیه کرد تا از این اندک آن بسیار و بینهایت را تواند فهم کردن چنانکه از مشتی گندم انباری را و از کوزۀ آب جوئی را اندکی بینائی داد شود که همه بینائی چه چیز است و همچنین شنوائی و دانائی و قدرت الی ما نهایه همچون عطاری که از انبارهای بسیار اندک در طبله‌ها کند و بدکان آورد همچون حنا و عود و شکر و غیر آن تا آن طبله‌ها انموذج انبارها باشد از این روی میفرماید که و مااوتیتم من العلم الا قلیلا مقصودش علم تنها نیست یعنی آنچنانکه از علم اندکی دادم از هر صفتی نیز اندک دادم تا ازاین اندک آن بی نهایت معلوم شود پس طبله‌های عطار صورت انبارهاش باشد که خلق آدم علی صورته

 

خلق را چو ساخت در ظلمت

نورشان ریخت بر سر از رحمت

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۰ - باز رجوع کردن به قصه حضرت موسی علیه السلام

 

با ولی زادگان چنین خدمت

کرد تا یابد از خدا رحمت

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۶ - مناجات

 

ای کریمی که از کم ین کرمت

بس چو حاتم پدید شد زیمت

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه سرّ به نااهل نشاید گفتن که او را زیان دارد. زیرا هر سخن را سرّی است و هر سرّی را سرّی دیگر هرکه سخن را داند و سر سخن را نداند ناچار کژ رود و باز سر پیش سر سر همچون سخن است، کسی که سر سر را نداند شنیدن سر زیانش دارد از این سبب موسی علیه‌السلام آن شخصی را که از حضرتش زبان و حوش و طیور التماس می‌کرد منع می‌فرمود و می‌گفت سلیمانی باید که از دانش زبان مرغان زیان نکند، در حق تو دانستن آن زهر قاتل است. باز وی لابه می‌کرد و موسی منع می‌فرمود تا سؤال و جواب از حد گذشت. آخرالامر گفت «ای موسی اگر همه نباشد باری زبان خروس و سگ که در خانه و بر درند بیاموز تا محروم نروم.» موسی زیان آنرا در آن آموختن مشاهده می‌فرمود، چندانکه منعش می‌کرد ممکن نمی‌شد و پند موسی را قبول نمی‌کرد، تا عاقبت آندو زبانرا به وی آموخت و فرمود که «یقین دان که از دانش این زیانمند خواهی شدن.»

 

طفل و پیر و جوان از آن نعمت

بخورند و برند بی‌نقمت

سلطان ولد
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در ستایش رب العالمین

 

چون توان کرد شکر این نعمت

گشته پیدا ز قدرت و حکمت

همام تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode