گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - مدح امیر ماهو

 

شه چو از حال او خبر دارد

هر زمانش عزیز تر دارد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - صفت محمد نایی

 

مطربان را به جمله گرد آرد

پرده از پیش صفه بردارد

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۱ - فی تخلص الممدوح و تلخیص الروح‌

 

نز طریقت کسی اثر دارد

نز حقیقت دلی خبر دارد

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵

 

زلف تو تکیه بر قمر دارد

لب تو لذت شکر دارد

عشق این هر دو این نگار مرا

با لب خشک و چشم تر دارد

پرس از حال من ز زلف خبر

[...]

انوری
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۸ - آغاز داستان بهرام

 

صلب شاهان همین اثر دارد

بچه یا سنگ یا گهر دارد

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان

 

حقه‌ای بسته پر ز در دارد

وز عبارت کلید پر دارد

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴

 

هر که بر روی او نظر دارد

از بسی نیکوی خبر دارد

تو نکوتر ز نیکوان دو کون

که دو کون از تو یک اثر دارد

هرچه اندر دو کون می‌بینم

[...]

عطار
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۷ - در بیان آنکه بعد از وصول به حق که آن منزلست و نهایت کار خواص است، اخص خواص را در عین حق سیری دیگر است که آن سیر در منزل است. سیر راه نهایت دارد. اما سیر منزل را نهایت نیست. زیرا سیر راه از خود گذشتن است و خودی آدمی را آخری هست اما سیر منزل را که در خداست و عالم حق و وصال، آن را آخری نیست و در تقریر آنکه اهل جسم از اولیای راستین اسرار حق و شرح وصال و مستی عشق را میشنوند. و چون بدان مقام نرسیده‌اند مستی شهوات را که حجاب حقیقی خود آن است مستی حق و وصال می‌پندارند و دعوی نبوت و ولایت می‌کنند. و ایشان خود بدترین خلق‌اند. چنانچه مگسی دریا و کشتی و کشتی‌بان شنیده بود، ناگاه کمیز خری دید، بر سرش کاه برگی جست و بر سر آن کاه برگ نشست و سو بسو میرفت و از کوتاه‌نظری و قصور همت میگفت که اینک دریا و کشتی و من کشتی‌بان، احوال این گمراهان که خود را واصل می‌پندارند همچنان است

 

گرچه نور است چه گهر دارد

بحر جانش چسان درر دارد

سلطان ولد
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۲ - در نعت سیدالمرسلین (ص)

 

از آفت ره کسی خبر دارد

که قدم در پی نظر دارد

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۵ - پیغام ششم شب

 

گِل همان ریزه های زر دارد

در دهان تو نیز اگر دارد»

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode