×
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۴۰ - صفةالمغرورین فی دارالدّنیا
چون از این هر دو فارغ آیی تو
آنگهی خیر را بشایی تو
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر
کهایزد از بهر نیک رایی تو
برد فترت ز پادشایی تو
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۵ - در بیان آنکه مصطفی صلی اللّه علیه و آله خبر داد که اولیاء وارثان من اند و ایشان را روز قیامت شفاعت باشد که ولهم شفاعة فی الناس والشیخ فی قومه کالنبی فی امته
همه گفتند قطب مائی تو
که دهی جمله را رهائی تو
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۲ - رفتن معتمر دنبال آواز نالنده بار دوم و یافتن عیینه
چیست چندین غزلسرایی تو
وز مژه خون دل گشایی تو
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۳
جان من سخت دلربائی تو
دل من نیک جانفزائی تو
نیک دل میبری ولیکن سخت
سست پیمان و بیوفائی تو
من ز هجرت چنانکه میدانی
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۴
بر من نیستی کجائی تو
ای که یکجا دمی نیائی تو
آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم این چنین چرائی تو
ای سراپا چنانکه میباید
[...]