×
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۳
گر مقصر شدم به خدمت تو
بد مکن بر رهی کمانی خویش
بهترین خدمتست آنکه رهی
دور دارد ز تو گرانی خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳ - جوابها که با نفس کلّی گوید
بیچنو پیر در جوانی خویش
که خورد بر ز زندگانی خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۷ - فصل اندر تبدیل حال
سیرم از عمر و زندگانی خویش
میبگریم بر این جوانی خویش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر
سگ بود کو ز ناتوانی خویش
خوش نخسبد به پاسبانی خویش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
هرکس از گرمی جوانی خویش
داد بر باد زندگانی خویش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار
از غرض های این جهانی خویش
باز برخور به زندگانی خویش