گنجور

خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۵ - و من طبقه الاولی من المتقدمین معروف الکرخی

 

ما شئت کان وان لم اشأ

و ما شئت ان لم تشا لم یکن

خلقت العباد علی ما علمت

ففی العلم یجری الفتی والمسن

فهذا مننت و هذا خذلت

[...]

خواجه عبدالله انصاری
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۴ - صفت یار هندسی گوید

 

هندسی یاری ای یار عزیز

بر تو هندسه چون تو بر من

گر به قولت نشود نقطه همی

منقسم ای صنم نقطه دهن

از برای چه دهان تو همی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح بهرامشاه

 

چون من و چون تو شد ای دوست چمن

یک چمانه من و تو بی تو و من

توی بی‌تو چو بهار اندر بت

من بی من به بهار تو شمن

توبهٔ سست بروتان شده‌است

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در ستایش خواجه اسعد هروی

 

کرد نوروز چو بتخانه چمن

از جمال بت و بالای شمن

شد چو روی صنمان لالهٔ لعل

شد چو پشت شمنان شاخ سمن

آفتاب حمل آن گه بنمود

[...]

سنایی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۵۲ - ۴۷ - النوبة الثانیة

 

فما شئت کان و ان لم نشأ

و ما شئت ان لم نشأ لم یکن

خلقت العباد علی ما علمت

ففی العلم یمضی الفتی و المسن

علی ذا مننت و هذا خذلت

[...]

میبدی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح حسن بن احمد گوید

 

گاه آن است که طفلان چمن

اندر آیند چو عیسی به سخن

گه گشایند دهان از لاله

گه نمایند زبان از سوسن

مددی از دم عیسی است نسیم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در مدح خاقان محمود خان گوید

 

افرغ القهوة فی الکاس لکی

یفرغ القلب من الاشجان

سید حسن غزنوی
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

ای بتو چشم نکویی روشن

وی ز تو خانۀ دلها گلشن

بسته ام در سر زلفین تو دل

مشکن آن زلف و دلم را مشکن

هر سیاهی که رخت با من کرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۶

 

به شکرخنده ببردی دل من

بشکن شکر دل را مشکن

دل ما را که ز جا برکندی

به تو آمد پر و بالش بمکن

بنگر تا به چه لطفش بردی

[...]

مولانا
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » مستزاد » شمارهٔ ۱

 

تو مپندار که بر طرف چمن

چون رخ و قامتت ای سیمین تن

گل و شمشادی هست

در دهان تو نگنجد سخنی

گرچه شیرین دهنت گاه سخن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » مستزاد » شمارهٔ ۱

 

تو مپندار که بر طرف چمن

چون رخ و قامتت ای سیمین تن

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » مستزاد » شمارهٔ ۱

 

هرکه رخسار دلافروز تو دید

دل شوریده بوجهی احسن

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » مستزاد » شمارهٔ ۱

 

هندوانند در آن زلف سیاه

روز و شب کرده بر آتش مسکن

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode