منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
راست گویید که این قصه و این نادره چیست
وانکه آبستنتان کرد بگویید که کیست
این چه بیشرمی و بیباکی و بیدادگریست
جای آنست که باید به شما بر بگریست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰
ای که در صورت خوب تو جمال معنیست
قبلهٔ روح از آن روی کنم کان اولیست
هر کرا قالب دل جان نپذیرفت از عشق
همچو تمثال بود، صورت او بی معنیست
ره نماینده همیشه بظلال عشق است
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۴
جامه خوش ببر از دست گدایان نکنم
که بدوزند بمن کیسه که این بزازیست
فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۶
ای که از جهل مقید شده بر صورت
این صفت در روش اهل خرد بی معنیست
هر که شد واله صورت بهوای دل خود
هیچ گه ملتفت معرفت معنی نیست
هست طفلی که بتعلیم معلم ز کتاب
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۱
گریه گردیده گدازست فصیحی گله چیست
کشتی نوح شکستن هنر طوفان است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۵۴
پیشی قافلهٔ ما به سبکباری نیست
هرکه برداشته بار از دِگَران، در پیش است!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴
آنکه هرلحظه نمرد از غم رویت، چون زیست؟
وآنکه از گریه نشد آب، نمیدانم کیست؟
مردم شهر محبت همه درویشانند
ناتوانیست که در مملکت عشق قویست
دست برداشتن وقت دعا ایمائی است
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸
لطف و قهرت به من سوخته جان هر دو یکی ست
دانه چون سوخت، بهاران و خزان هر دو یکی ست
تا تو مهجوری من خواسته ای، در کامم
تلخی دوری و شیرینی جان هر دو یکی ست
دل خراشانه لبم ناله عبث می سنجد
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰
یارب این درد که درمان نپذیرد از چیست
وین که بر داغ درون تازه نمک پاشد کیست
عجز دارند طبیبان جهانم ز علاج
لاعلاجم چه کنم چاره چه تدبیرم چیست
گرچه نالد دل بیمار به سینه پنهان
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۱ - نغمهٔ خراسانی
قسمت ماست جنون ورنه درین سلسله کیست
که گرفار خم طرّهٔ طرار تو نیست
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله
دخترک گفت پسر را که ناز زچیست
آنچه اندر قصب تست مگر با من نیست
مرا ترا کس ندهد ره چو رسد سال به بیست
خود مرا عاشق در بیست فزونتر ز دویست
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - معجزه حضرت موسی بن جعفر (ع)
گفت ای زن ز چه گریانی و اندوه تو چیست
این دل افسرده یتیمان پریشان از کیست