گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

شامش از صبح فروزنده در آویخته است

شبش از چشمه ی خورشید برانگیخته است

گوئیا آنک گلستان رخش میآراست

سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است

یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر

[...]

خواجوی کرمانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۰

 

راحت و محنت عالم به هم آمیخته است

گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است

هر کجا خار و گلی دست و گریبان بینی

حسن و عشق است که با یکدگر آمیخته است

برگرفته است ز خاکستر دوزخ مشتی

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۳

 

نگه مست تو کار عجب آموخته است

خاک میخانه و مسجد به هم آمیخته است

شیخ سجاده به بیرون درآویخته است

دل محراب ز قندیل فرو ریخته است

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode