گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳

 

ناتوان چشم تو تا میل به مخموری کرد

دل سرگشته ی من باز ز تن دوری کرد

ای خجل گشته ز روی تو زبان طبعم

که چرا نسبت رویت به گل سوری کرد

تا سر زلف تو چین یافت خطا کرد بسی

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲

 

دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد

شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید

تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق

[...]

حافظ
 
 
sunny dark_mode