گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۵

 

ای که غایب نیی از خاطر اگر مهجوری

پرده بردار ز رخ تا کی از این مستوری

ما نه آنیم که شایسته قُربت باشیم

گر گدا را به حرم ره ندهی معذوری

حکم حکمِ تو اگر زنده کنی ار بکشی

[...]

حکیم نزاری
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری

که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

آمدن نزد تو بختم ننماید یاری

رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

ترک رویی تو وبی هندوی خال سیهت

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴

 

دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری

که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

آمدن پیش تو بختم ننماید یاری

رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

اگر از حال منت هیچ نمی سوزد دل

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵

 

ای جهان ازتو مزین چو بهشت از حوری

همه عالم ظلماتست وتو در وی نوری

گر ببیند رخ خوب تو بماند خیره

درگل عارض تو نرگس چشم حوری

دل در اوصاف تو گر چند که دوراندیشست

[...]

سیف فرغانی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۱۷

 

هر که گوید که به آن جان جهان نزدیکم

باشد آن دعوی نزدیکی او از دوری

وان که گوید که ازو دورم، آن دوری او

هست در پرتو نزدیکی او مستوری

جامی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۳

 

اگر از دیده ابنای زمان مستوری

خوش بیاسای که از جمله بلاها دوری

در شبستان فنا شمع تجلیت کجاست؟

تو هم ای بی سر و پا، موسی جان را طوری

نشکنی تا بُت هستی، ظفری نیست تو را

[...]

حزین لاهیجی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - نکات و دقایق باطنی سخاوت

 

ای که چندین به هنرمندی خود مغروری

وای اگر بر تو گذارند دمی کار تو را

ملا احمد نراقی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۲ - فی‌الموعظه

 

تا اسیر من و مائی ز سعادت دوری

ز وصال همه یاران وطن مهجوری

با همه ما و منت طعمه مار و موری

من ندانم به چه امید چنین مغروری

صامت بروجردی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

غیر خونابه چه خوردی ز می انگوری

راحت روح طلب کن ز می‌منصوری

بخور آن می‌که کند تقویت عقل و روان

مخور آن باده که بر عقل دهد رنجوری

جز که از عقل نگردی بسعادت نزدیک

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode