گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱ - در صفت بهار و مدح ابوالحسن

 

نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا

باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا

آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود

میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا

بوستان گویی بتخانهٔ فرخار شده‌ست

[...]

منوچهری
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸

 

ای شده خرمن امید تو بر باد فنا

چونی از وحشت تنهائی این تیره فنا

مستمندان بلا را ز تو شد حادثه نو

دردمندان عنا را ز تو شد تازه عنا

سخت غبنی ست نگاری چو تو در خاک لحد

[...]

مجد همگر
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

خط دمید از لب نوشین تو شیرین دهنا

خضر خواند انبته الله نباتا حسنا

خامه صنع ثنای تو رقم کرد به حسن

برگل از سبزه نوخیز زهی حسن ثنا

درازل سر دهانت ز ملک خواست حکیم

[...]

جامی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

نه چوبالای توسروی بود اندر چمنا

نه کشدفاخته اندر چمن افغان چومنا

به سراغ قدچون سرو توگر نیست زچیست

فاخته اینهمه کوکو زند اندر چمنا

غنچه لعل تو را دیده همانا که زند

[...]

بلند اقبال
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۲ - راز خوشدلی

 

حادثات فلکی چون نه به دست من و توست

رنجه از غم چه کنی جان و تن خویشتنا؟

مردم دانا اندوه نخورد بهر دوکار

آنچه خواهد شدنا و آنچه نخواهد شدنا

رهی معیری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۷ - راز خوشدلی

 

حادثات فلکی، چون نه به دست من و تست

رنجه از غم چه کنی، جان و تن خویشتنا؟

مردم دانا، انده نخورد بهر دو کار:

آنچه خواهد شدنا، و آنچه نخواهد شدنا

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode