گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

باز عید آمد و مهر از دهن خم برخاست

داد ساقی می و مطرب به ترنم برخاست

واعظ شهر درانداخت حدیثی ز لبت

گفت یک نکته و فریاد ز مردم برخاست

روی تو پیش نظر چهره چه مالم به رهت

[...]

جامی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹

 

غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست

کاتش‌ افتاد در بن ‌خانه ‌و آدم برخاست

خلقی از دود تعین به جنون ‌گشت علم

شمعهاگل به سر از شوخی پرچم برخاست

صنعتی داشت محبت‌که ز مضراب نفس

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode