گنجور

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۱

 

سخن گفته دگر باز نیاید به دهن

اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد

تا زمانی دگر اندیشه نباید کردن

که چرا گفتم و اندیشهٔ باطل باشد

سعدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷

 

هر که را مهر رخ خوب تو در دل باشد

گر بود غافل از آن وجه نه عاقل باشد

هر که در سلسله ی زلف تو ای جان و جهان

درنیاویخت توان گفت که غافل باشد

گرنه خون جگر از دیده خورم در غم تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۳

 

دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد

یار وحشی تر ازان است که در دل باشد

چهره لیلی اگر پرده شرمی دارد

چه ضرورست که زندانی محمل باشد؟

عشق در وصل همان پرده نشین ادب است

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷

 

من که در سیر گلم بیخودی مل باشد

می و پیمانه ام از بوی گل و گل باشد

خودنما گشته سر زلف تو از هر سر موی

لازم طول امل عرض تجمل باشد

با دل سوخته ام گرمی سرشار مکن

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode