گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹

 

هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد

حالم از عشق تو، هر روز، بتر می‌گردد

بر مگرد از من و گر زانکه تو بر می‌گردی

دین و دنیا و سعادت، همه، بر می‌گردد

روی، پنهان مکن از من، که پری رویان را

[...]

سلمان ساوجی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

ماه روی تو مرا نور بصر میگردد

حسن آن یار هم افزون ز نظر میگردد

بهوای لب و دندان تو ای جوهر جان

اشکم از دیده دل نور بصر میگردد

تا حدیث لبت ایماه گرفتم بزبان

[...]

کوهی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷۹

 

دولت حسن ز خط زیر و زبر می‌گردد

این ورق از نفس سوخته برمی‌گردد

چشم خورشید که در خیره نگاهی مثل است

در گلستان تو پوشیده نظر می‌گردد

ماه شبگرد من از خانه چو آید بیرون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۱۸

 

عیب در چشم و دل پاک هنر می‌گردد

کف بی‌مغز درین بحر گهر می‌گردد

چون کند عاشق بی‌تاب عنانداری خود؟

کز نشیب آب به پابوس تو برمی‌گردد!

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

اشکم از یاد لبت آب گهر می گردد

آهم از شوق رخت باغ نظر می گردد

بسکه برگشتگی بخت منش برده ز راه

قاصد از کوی تو نا آمده برمی گردد

خضر و شرمندگی خویش که در راه طلب

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode