گنجور

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

بر من این رنج و غم آخر به سر آید روزی

لب من‌ بر لب آن خوش پسر آید روزی

گرچه دورم زبر یار بدان خرسندم

که مرا زو به سلامت خبر آید روزی

ضربت هجر همی خسته کند جان مرا

[...]

امیر معزی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

صبح وصل از افق مهر بر آید روزی

وین شب تیره ی هجران بسر آید روزی

دود آهی که بر آید ز دل سوختگان

گرد آئینه ی روی تو در آید روزی

هرکه او چون من دیوانه ز غم کوه گرفت

[...]

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۴

 

بو که آن ماه من اندر چمن آید روزی

حال زار منش اندر نظر آید روزی

گرچه پیچید عنان از من بیچاره به خشم

خبری زان بت بدخو مگر آید روزی

ورچه مستست چو آن نرگس رعنا همه روز

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode