گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

که بود جان که نه در بند وفای تو بود

چه کند دل که نه خرسند جفای تو بود

سرِ ادبار من ار هست، مرا شاید؛ از آنک

دیده آنجا نهد اقبال که پای تو بود

در هوای تو شدم ذره زرین آری

[...]

سید حسن غزنوی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰

 

من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود

سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود

خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر

وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود

ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

هوس عمر عزیزم ز برای تو بود

بکشم جور جهانی چو رضای تو بود

در ازل جان مرا عشق تو هم صحبت بود

تا ابد در دل من مهر و وفای تو بود

جای افسر شود آن سر که به پای تو رسد

[...]

همام تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵۸

 

دست و دامن چه سزاوار عطای تو بود؟

ظرف دریوزه کند هرکه گدای تو بود

بی نیاز از زر و سیمند طلبکارانت

گنج زیر قدم آبله پای تو بود

خون کند در دل گلگونه حوران بهشت

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود

گل داغ دل من انجمن آرای تو بود

جلوه در آینه ام پرتو رخسار تو داشت

سینه آتشکدهٔ حسن دلارای تو بود

مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر

[...]

حزین لاهیجی
 

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۵۴ - قائم مقام به وقایع نگار نوشته است

 

من چه در پای تو ریزم که سزای تو بود

سر نه چیزی است که شایسته پای تو بود

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۸۸ - خطاب به وقایع نگار که بعد از فوت ولیعهد

 

من چه در پای تو ریزم که سزای تو بود

سر نه چیزی است که شایسته پای تو بود

قائم مقام فراهانی
 
 
sunny dark_mode