×
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹
دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی
سر به خمخانه تشنیع فرو خواهم برد
خرقه گو در بر من دست بشوی از پاکی
دست در دل کن و هر پرده پندار که هست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۲
آفت عرصه خاکی و مه افلاکی
با چنین لطف که گوید که ز آب و خاکی
گر کست خواند پریزاد نه چندین عجب است
کادمیزاده ندیدیم بدین چالاکی
دام کوتهنظران چون شدی ای حلقه زلف
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۲ - موشّح و مختوم به مدح ساقی کوثر امیرمؤمنان علی علیه السلام
حبذا شیوهٔ رندی و خوشا بیباکی
خرقه آلودگی و مستی و دامن پاکی
خویشتن را هدف تیر ملامت کردن
شهره شهر شدن در صفت بی باکی
خرقه بر تن درم از شوق چو یادم آید
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲
چشم مستت همه مردم کشد از بیباکی
ای عجب مست که دیده است بدین چالاکی
خو از آن کرد دلم با غم عشقت که ندید
عشرتی در دو جهان خوشتر از این غمناکی
نه همین تیرگی از بخت من آموخته شام
[...]