گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

 

ساقیا خیز که گل باز به بستان آمد

بلبل مست دگر باره به دستان آمد

می بگردان که برین تشت نگون سار فلک

دم به دم چون قدح دور تو گردان آمد

در چنین دور به بستان رو با خانه میا

[...]

حکیم نزاری
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰

 

یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد

دل پر درد مرا نوبت درمان آمد

این چه ماهیست که کاشانهٔ ما روشن کرد

وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد

بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد

[...]

عبید زاکانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸

 

دلبرا چشم خوشت آفت مستان آمد

نشنة لعل تو سر چشمه حیوان آمد

پرتوی ز آینه روی جهان آرایت

مطلع حسن و لطافت مه تابان آمد

شمه ای از سر گیسوی عبیر افشانت

[...]

کمال خجندی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹ - تتبع بعضی عزیزان

 

در میخانه کزو عقل پریشان آمد

حلقه اش حلقه جمعیت رندان آمد

نخرامد سوی باغ نظرم سرو قدش

که گلش خون دل و خار ز مژگان آمد

بنده پیر مغانم که گدایان درش

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۱

 

از سفر با رخ افروخته جانان آمد

رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

باز تا در چمن آن سرو خرامان آمد

رنگ بر روی گل و فاخته را جان آمد

راست گویم که ورا سرو خطا گفتم کج

نخل عمری است که در صورت انسان آمد

هر که از اصل خود آگاه بود دم نزند

[...]

سعیدا
 

خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۷

 

این چه خاک است کزو رایحه جان آمد

خس و خارش به نظر سنبل و ریحان آمد

همچو مرغی که پس از هجر به گلزار رسد

دلم از شادی او سخت به افغان آمد

شوره خاکی است کزو سر نزده شاخ گیاه

[...]

خالد نقشبندی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

آن چه گل بود که در شهر ز بستان آمد

وین چه سرو است که از باغ به ایوان آمد

گل کجا بذله کشد دلکش و چون سرو چمد

سرو کی رفت چنین نغز و خرامان آمد

بجز آن لؤلؤ خندان بعقیق لب او

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷

 

دوش بی لعل تو صد ره بلبم جان آمد

باز میگشت چو میگفتم جانان آمد

کردم از دیده هدف ناوک دلدوز تو را

ناگهان تیر نظر بر سپر جان آمد

در خیال خم زلفین و بناگوش بتان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲ - خمخانه حق

 

شام هجران مرا صبح نمایان آمد

محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد

نفس باد صبا باز مسیحائی کرد

مگر از زلف خم اندر خم جانان آمد

شکر ایزد که دگر بار، به کوری رقیب

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸ - یادی از ایرج

 

خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد

خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

ماه درویش‌نواز از پس قرنی بازم

[...]

شهریار
 
 
sunny dark_mode