گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - در استغنای معشوق طناز و وفای عاشق

 

عاشقانت سوی تو تحفه اگر جان آرند

به سر تو که همی زیره به کرمان آرند

ور خرد بر تو فشانند همی دان که همی

عرق سنگ سوی چشمهٔ حیوان آرند

ور دل و دین به تو آرند عجب نبود از آنک

[...]

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۴ - عاشقان پیش تو گر تحفه همه جان آرند

 

تاز زبازان که ترا پیش گروگان آرند

تا یکی پس نگری . . . ن به گریبان آرند

بسر حمدان . . . نت چو گریبان گردد

آن گریبان که در او گردن حمدان آرند

چند ازین لاغر . . . ران پس ایشان بطفیل

[...]

سوزنی سمرقندی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۴

 

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند

این دل خسته مجروح مرا جان آرند

عاشقان نقش خیال تو چو بینند به خواب

ای بسا سیل که از دیده گریان آرند

خنک آن روز خوشا وقت که در مجلس ما

[...]

مولانا
 
 
sunny dark_mode