گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۱

 

کی شود سرو من آگه ز دل افکاری چند

تا چو گل در ته پا نشکندش خاری چند

چون گل از پرده برون آی و مبین لاله صفت

خانه آتش زده سوخته زاری چند

ایکه با همنفسان روز و شبی میخواره

[...]

اهلی شیرازی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

ما اسیران چه کسانیم، گرفتاری چند

روزگار خوش ما چیست، شب تاری چند

سینه برهنه بر گلشن از آن می‌مالم

کز ره مرغ چمن، چیده شود خاری چند

دل چو مویی شد و نگشود کس از وی گرهی

[...]

قدسی مشهدی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

سوی این زهد فروشان بگذر باری چند

سبحه‌ای بدل ساز به زناری چند

همچو گل سرزده از برگ گلش خاری چند

لیک خاری که بود غیرت گلزاری چند

می کشیدیم یکی ناله ی مستانه اگر

[...]

سحاب اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

تا سپردی بمن از آن خم مو تاری چند

بر سر ما و دل آورده غمت کاری چند

لعل خندان تو ضحاک و زجادوئی زلف

رخنه ها کرده بمغزم زفسون ماری چند

بوده آن حلقه مو منزل دلهای خراب

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶

 

تا به دل خورده‌ام از عشق گلی خاری چند

باز گردیده به رویم در گل‌زاری چند

دست همت به سر زلف بلندی زده‌ام

که به هر تار وی افتاده گرفتاری چند

تا مرا دیده بر آن نرگس بیمار افتاد

[...]

فروغی بسطامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷

 

سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند

ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند

روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست

که نکردیم حساب کم و بسیاری چند

زاغکی شامگهی دعوی طاوسی کرد

[...]

پروین اعتصامی
 
 
sunny dark_mode