×
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳
هوست معتکف خانهٔ خمارم کرد
عشقت از صومعه و مدرسه بیزارم کرد
خاطرم را ز حدیث دو جهان باز آورد
لب لعل تو به یک عشوه، که در کارم کرد
شورها در سر و با خلق نمییارم گفت
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸
عشق تا در خم زلف تو گرفتارم کرد
فارغ از وسوسه سبحه و زنارم کرد
من که بار دو جهان بود بدوشم زگناه
ساقی از جرعه عشق تو سبکبارم کرد
من که بیگانه زهفتاد و دو ملت بودم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳
ساقی از رطل گران دوش سبکبارم کرد
تهی از خویش به یک ساغر سرشارم کرد
کاش از این زودترام وختی استاد مرا
پیشهٔ عشق که وارسته ز هر کارم کرد
عجب از صورت زیبای تو ای معنی حسن
[...]