گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶

 

تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی

لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی!

نوبهارست و گل و سبزه و ما عمر عزیز

می‌گذاریم به غفلت مگذار ای ساقی!

موسم گل نبود توبه عشاق درست

[...]

سلمان ساوجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

دردسر می دهدم رنج خمار ای ساقی

پای نه پیش و بزن دست به کار ای ساقی

پی خونم سپه انگیخته گردون به فراز

کردم از ساغر و پیمانه حصار ای ساقی

بزم شد وادی ایمن و گرت آتش طور

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

دردسر می دهدم رنج خمار ای ساقی

به سر پیر مغان باده بیار ای ساقی

می مباح است به فردای قیامت گویند

شب غم نیست کم از روز شمار ای ساقی

ته پیمانه مستان به من افشان که سحاب

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode