گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۸

 

گر شود بحر کف همت تو موج زنان

ور شود ابر سر رایت تو توفان بار

بر موالیت بپاشد همه در و گوهر

بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار

رودکی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در ذکر شکار جرگه سلطان محمود پس از بازگشت از جنگ

 

ای ز کار آمده و روی نهاده بشکار

تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار

گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد

گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار

هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در ذکر وفات سلطان محمود و رثاء آن پادشاه گوید

 

شهر غزنی نه همانست که من دیدم پار

چه فتاده ست که امسال دگرگون شده کار

خانه‌ها بینم پر نوحه و پر بانگ و خروش

نوحه و بانگ و خروشی که کند روح فکار

کوی‌ها بینم پر شورش و سرتاسرِ کوی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید

 

دل من لاغر کی دارد شاهد کردار

لاغرم من چکنم گر نبود فربه یار

لاغران جمله ظریفند و ظریفست کسی

کو چومن دایم با لاغرکان دارد کار

دوست از لاغری خویش، خجل گشت زمن

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۵ - همو راست

 

هندوی بد که ترا باشد و زان تو بود

بهتر از ترکی کان تو نباشد، صد بار

هندوان شوخک و شیرینک و خوش با نمکند

نیز بی مشغله باشند گه بوس و کنار

تا ترا ترکی سه بوسه دزدیده دهد

[...]

فرخی سیستانی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار

نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار

طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ

اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار

از زخم زلفش برگ سمنش غالیه پوش

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

جشن و نوروز دلیلند بشادی بهار

لاله رخسارا ، خیز و می خوشبوی بیار

ازرقی هروی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مسمط چهارم

 

بوستانبانا امروز به بستان بده‌ای؟

زیر آن گلبن چون سبز عماری شده‌ای؟

آستین برزده‌ای دست به گل برزده‌ای؟

غنچه‌ای چند ازو تازه و تر بر چده‌ای؟

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

به سمنزار درون لالهٔ نعمان به شنار

چون دواتی بسدینست خراسانی‌وار

وان دوات بسدین را نه سرست و نه نگار

در بنش تازه مداد طبری برده به کار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مسمط چهارم

 

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟

هر کجا یابی ازین تازه بنفشهٔ خودروی

همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر

که زدینار در آویخت کسی چند پری

[...]

منوچهری
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - عشق حق

 

هرکه درپیش توبرخاک بمالد رخسار

ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار

دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند

من به سر بر سر کوی تو روم مجنون وار

سلطنت غیرتو کس را نسزد زانکه به لطف

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - مطایبه

 

ایکه با روی نکو . . . ن کلان داری یار

رو بهل خوش خوش بر روی زمین ننگ مدار

خرمن . . . ن را بر باد گروگان کسان

باد کن جان پدر تا نکنندت گه بار

دامن از ساق بلورین بگریبان بر چین

[...]

سوزنی سمرقندی
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

دی چون بشکست شهنشاه فلک نوبت بار

وز سراپردهٔ شب گرد جهان کرد حصار

روی بنمود مه عید به شکلی که کشند

قوسی از زر طلی بر کره‌ای از زنگار

جرم او قابل و مقبولش از آن سو تاثیر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح صاحب سعید جلال‌الوزرا عمربن مخلص

 

هندویی کز مژگان کرد مرا لاله قطار

سوخت از آتش غم جان مرا هندووار

لاله راندن به دم و سوختن اندر آتش

هندوان دست ببردند بدین هر دو نگار

هندوانه دو عمل پیش گرفت او یارب

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح امیر ناصرالدین قتلغ شاه

 

شب و شمع و شکر و بوی گل و باد بهار

می و معشوق و دف و رود و نی و بوس و کنار

سبزه و آب گل‌افشان و صبوحی در باغ

نالهٔ بلبل و آواز بت سیم عذار

خوش بود خاصه کسی را که توانایی هست

[...]

انوری
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در مدح عبدالجبارگوید

 

ای مبارک تر عشقت ز سعادت بسیار

ای گرامی تر وصلت ز جوانی صد بار

عقل در عمر نیابد ز تو چابکتر دوست

وهم در خواب نبیند ز تو زیباتر یار

دل که از دست تو نگریزد بر حقش دان

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷

 

از پس پردهٔ دل دوش بدیدم رخ یار

شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار

کار من شد چو سر زلف سیاهش درهم

حال من گشت چو خال رخ او تیره و تار

گفتم ای جان شدم از نرگس مست تو خراب

[...]

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

تا تولای تو کردم شدم از خود بیزار

باجفای تو خوشم گر تو نگیری آزار

من بگریم تو بخندی چکنم خوش باشم

توو آن خنده شیرین من واین گریه زار

چون گل و خار زبستان تو آمد نه رواست

[...]

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - و قال ایضاً یمدح الصدر السّعید رکن الدیّن صاعد

 

هرکرا بخت مساعد بود و دولت یار

ابدالدّهر مظفّر بود اندر همه کار

نفثۀ روح قدوس باشد و الهام خدای

هرچه در خاطر و اندیشۀ او کرد گذار

تیر فکرت چو درآرد بکمان تدبیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode