گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۶

 

هله دوشت یله کردم شب دوشت یله کردم

دغل و عشوه که دادی به دل پاک بخوردم

بده امشب هم از آنم نخورم عشوه من امشب

تو گر از عهد بگردی من از آن عهد نگردم

چو همه نور و ضیایی به دل و دیده درآیی

[...]

مولانا
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳

 

اگر آن یار سیه چرده ببیند رخ زردم

هم به نوعی که تواند بکند چارهٔ دردم

پیش ازینم دل دیوانه بده جای گرو بود

این زمان دل به یکی دادم و ترک همه کردم

شرم دارم ز سگان درو سکان محلت

[...]

اوحدی
 
 
sunny dark_mode