گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۹

 

چند گردی گرد این بیچارگان؟

بی‌کسان را جوئی از بس بی‌کسی!

تا توانستی ربودی چون عقاب

چون شدی عاجز گرفتی کرگسی

فاسقی بودی به وقت دسترس

[...]

ناصرخسرو
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بوتیمار » حکایت بوتیمار

 

ور زند در قعر دریا دم کسی

مرده از بن با سر افتد چون خسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

در ریاضت بوده‌ام شب‌ها بسی

خود نشان ندهد چنین شب‌ها کسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

گر مرا در سرزنش گیرد کسی

گو درین ره این چنین افتد بسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

کی به طاعت این بدست‌آرد کسی

زانک کرد ابلیس این طاعت بسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خونیی که به بهشت رفت

 

گر تو بنشینی به تنهایی بسی

ره بنتوانی بریدن بی‌کسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی

 

پیر رفت و کرد زاریها بسی

تا ستد جاروب و غربال از کسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانه‌ای که از مگس و کیک در عذاب بود

 

دیگری گفتش گنه دارم بسی

با گنه چون ره برد آنجا کسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت صوفی و انگبین فروش

 

کان یکی گفت انگبین دارم بسی

می‌فروشم سخت ارزان، کو کسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مرده‌ای احتراز جست

 

از حقارت سوی خود منگر بسی

زانک ممکن نیست بیش از تو کسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز

 

گفت باری این بود در هر کسی

زانک مرد یک صفت نبود بسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گم‌شدن شبلی از بغداد

 

باز جستندش به هر موضع بسی

در مخنث خانه‌ای دیدش کسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد

 

بنده دارد در جهان این سگ بسی

بندگی سگ کند آخر کسی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که عود می‌سوخت

 

عود می‌سوخت آن یکی غافل بسی

آخ می‌زد از خوشی آنجا کسی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۲
sunny dark_mode