گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۱

 

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

رودکی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶

 

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

ناصرخسرو
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثالثة

 

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

میبدی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

ادیب صابر
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

عزم آن دارم که امشب نیم مست

پای کوبان کوزهٔ دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴

 

در دلم تا برق عشق او بجست

رونق بازار زهد من شکست

چون مرا می‌دید دل برخاسته

دل ز من بربود و درجانم نشست

خنجر خون‌ریز او خونم بریخت

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

آنک حق طاها برو خواند از نخست

تا مطهر شد ز طاها و درست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

چون نخستش حق نهد در دست دست

آخرش با خود برد آنجا که هست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید

 

گفت هر یاریم نجمی روشن است

بهترین قرنها قرن منست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

چون خلیل آن کس که از نمرود رست

خوش تواند کرد بر آتش نشست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل

 

بلبل شیدا درآمد مست مست

وز کمال عشق نه نیست و نه هست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل

 

زاری اندر نی ز گفتار منست

زیر چنگ از نالهٔ زار من است

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد

 

آن گدا گفتا که من آن روز دست

شسته‌ام از جان که گشتم از تو مست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس

 

گفت تا نقاش غیبم نقش بست

چینیان را شد قلم انگشت دست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت طاووس » قصه رانده شدن آدم از بهشت

 

ما زوال آریم بر وی هرچ هست

زانک نتوان زد به غیر دوست دست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بط » حکایت بط

 

زنده از آب است دایم هرچ هست

این چنین از آب نتوان شست دست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۷۳
sunny dark_mode