رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۶
گفت: ای من، مرد خام کل درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۷
بینی و گنده دهان داری و نای
خایگان غر، هر یکی همچون درای
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۸
پیسی و ناسور کون و گربه پای
خایه گر داری تو، چون اشتر درای
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۹
آبکندی دور و بس تاریک جای
لغز لغزان چون درو بنهند پای
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۱۱ - به شاهد لغت لک، بمعنی سخنان بیهوده و هرزه و هذیان
رفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۱۸ - رشن روز
روز رشن است ای نگار دلربای
شاد بنشین و به جام می گرای
تا توانی هیچ یک ساعت مباش
بی می شادی فزای غمزدای
می خور و در ساز گیتی دل مبند
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۶ - در غزل است
ای جهان و جان بگردان روی و رای
تا بماند در جهان جانی به جای
آفتابی چون شوی تابنده روی
و آسمانی چون شوی گردنده رای
سرو باشد پیش قدت گوژپشت
[...]
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
هست کاری پشت و رو نه سر نه پای
روی در دیوار و پشت دست خای
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد
در تحیر طفل میزد دست و پای
آب بردش تا بناب آسیای
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه
ساقی کوثر، امام رهنمای
ابن عم مصطفا، شیرخدای
عطار » منطقالطیر » داستان همای » احوال سلطان محمود در آن جهان
خشک بادا بال و پر آن همای
کو مرا در سایهٔ خود داد جای
عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت یعقوب و فراق یوسف
چون ز خواب خوش بجنبید او ز جای
جبرئیل آمد که میگوید خدای
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز
خورد سوگندان که در ره هیچ جای
نه باستادم نه بنشستم ز پای
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون مرید شیخ باز آمد به جای
بود از شیخش تهی خلوتسرای
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
از رهش بردی، به راه او درآی
چون به راه آمد، تو همراهی نمای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب میکرد و خدا خطابش را لبیک گفت
هم ندید آن بنده را، گفت ای خدای
سوی او آخر مرا راهی نمای