گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹

 

من شراب از ساغر جان خورده‌ام

نقل او از دست رضوان خورده‌ام

گوییا وقت سحر از دست خضر

جام جم پر آب حیوان خورده‌ام

لب فرو بستم تو می‌دان کین شراب

[...]

عطار
 

امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

دوش جام وصل جانان خورده‌ام

باده‌ها از ساغر جان خورده‌ام

جای آن است ار نگنجم در جهان

زآن که جام از دست جانان خورده‌ام

جان همی‌نازد ز لفظ عذب من

[...]

امامی هروی
 
 
sunny dark_mode