گفت بر من زین سخن جز نام نیست

لاجرم یک ساعتم آرام نیست

عشق سیمرغیست کورا دام نیست

عشق را آغاز هست انجام نیست

عشق سیمرغ است، کو را دام نیست

در دو عالم زو نشان و نام نیست

پی به کوی او همانا کس نبرد

کاندر آن صحرا نشان گام نیست

در بهشت وصل جان‌افزای او

[...]

گفت من، گفتش برو هنگام نیست

بر چنین خوانی مقام خام نیست

هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست

جز بخلوتگاه حق آرام نیست

ای بسا سگ‌پوست کو را نام نیست

لیک اندر پرده بی آن جام نیست

بر من از هستی من جز نام نیست

در وجودم جز تو ای خوش‌کام نیست

در جهان مرده‌شان آرام نیست

کین علف جز لایق انعام نیست

این زمان جز نفی ضد اعلام نیست

اندرین نشات دمی بی‌دام نیست

زآنک این دیوانگی عام نیست

طب را ارشاد این احکام نیست

خوشتر از دوران عشق ایام نیست

بامداد عاشقان را شام نیست

مطربان رفتند و صوفی در سماع

عشق را آغاز هست انجام نیست

کام هر جوینده‌ای را آخریست

[...]

هرکه با زلف تو اندر دام نیست

همچو من پیوسته بی آرام نیست

گر چه باشد سرو همبالای تو

راستی را چون تو با اندام نیست

چشم نرگس دل نیارد کرد صید

[...]

حاصلی، زین دور غم فرجام، نیست

در جهان دوری، چو دور جام نیست

گرچه دورانی خوش است، ایام گل

خوشتر از دوران عشق، ایام نیست

روز حسن دلبران را شام، هست

[...]

در حقیقت عشق را خود نام نیست

می که می نوشد چو آنجا جام نیست

کی بیابد نیک نامی در جهان

هر که او در عاشقی بدنام نیست

مرغ دل سیمرغ قاف معرفت

[...]

این وطن، مصر و عراق و شام نیست

این وطن، شهری‌ست کان را نام نیست

غیر ناکامی، دراین ره، کام نیست

راه عشق است این، ره حمام نیست

عاشقانرا در بهشت آرام نیست

عشقبازی کار هر خود کام نیست

پختهٔ باید بلای عشق را

کار این سودا پزان خام نیست

چارهٔ عاشق همین بیچارگیست

[...]

می فراوانست لیکن جام نیست

باده دردآلود درد آشام نیست

خوشتر از خال لبت در زیر خط

مرغ دل را دانه و دام نیست

هرکه کوبد ذره سان هر دم دری

[...]

این سفر راه عراق و شام نیست

طی راهش را پی و اقدام نیست

بلکه روزش را به شب انجام نیست

ای خوش آن روزی که آن را شام نیست