ای ز سودای تو دل شیدا شده

زآتش عشق تو آب ما شده

عاشقان در جست و جویت صد هزار

تو چو دری در بن دریا شده

از میان آب و گل برخاسته

[...]

ای ز تو عالم پر از غوغا شده

جان پاکان در رهت یغما شده

آن محمد واقف سرها شده

در دل عطّار خود پیدا شده

جوهر معنی من دریا شده

واندر آن دریا بسی غوغا شده

جوهر معنی من گویا شده

قنبر و سلمان و بوذر وا شده

رشتهٔ ما رشتهٔ جانها شده

بعد از آندر قرب او ادنا شده

آنچه بوده اندر او پیدا شده

عاشقان را فتنه و غوغا شده

هرکه از مهرش بحق گویا شده

همچو نجم الدّین ما کبری شده

گاه آنجا آدم و حوا شده

شیث‌وار اندر جهان شیدا شده

ای ز تو عالم پر از غوغا شده

جان پاکان در رهت یغما شده

شیخ همچون واله و شیدا شده

از وجود خویش ناپروا شده

جملهٔ بغداد پرغوغا شده

او بگفت خویش در سودا شده

ای درون جسم و جان پیدا شده

از دو عالم تا ابد یکتا شده

از فنای خویشتن یکتا شده

جمله در حق هم بحق بینا شده

نور حق در سر او پیدا شده

او ز سر خویشتن یکتا شده

حسن او در آینه پیدا شده

هر که دیده همچو ما شیدا شده

چشم ما روشن به نور روی اوست

دیدهٔ ما این چنین بینا شده

عین ما بیند به عین ما چو ما

[...]

بود ما از بود او پیدا شده

جمع گشته قطره و دریا شده

آفتابی در قمر پیدا شده

فتنهٔ دور قمر در وا شده

آن یکی در هر یکی پیدا شده

قطره قطره آمده دریا شده

چشمها زان دود نابینا شده

چشمه‌ها زان رود ناپیدا شده