انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - مدح سلطان سنجر انارالله برهانه
ای جهان را عدل تو آراسته
باغ ملک از خنجرت پیراسته
حلقهٔ شبرنگ زلف پرچمت
روزها رخسار فتح آراسته
در دو دم بنشانده از باران تیر
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۷ - سلطان سنجر را گوید
ای جهان را عدل تو آراسته
باغ ملک از خنجرت پیراسته
حلقهٔ شب رنگ زلف پرچمت
روزها رخسار فتح آراسته
در دو دم بنشانده از باران تیر
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
ماه را ماند رخش ناکاسته
زلف چون شب ماه را آراسته
سرو بالایی که چون بالای او
باغبان یک سرو ناپیراسته
تا مرا سودای آن مه در سر است
[...]
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند
بود آن دیوانه دل برخاسته
برهنه میرفت و خلق آراسته
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که عود میسوخت
صورتی از خلط و خون آراسته
کرده نام او مه ناکاسته
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت تاجری که از فروختن کنیز خود پشیمان شد
روز بازاری چنین آراسته
تو زیان خویش را برخاسته
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی رها کرد
هم چنین که امروز خویش آراسته
با مریدانم ز جان برخاسته
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۶ - در مناجات بدرگاه حضرت قاضی الحاجات عرض میکند
ای ز ذوالکفل آب رحمت خواسته
جنّتی از بهر او آراسته
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
چون بگفت این مرد دل برخاسته
شد زره خوانی پدید آراسته
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل
بود آن دیوانه دل برخاسته
وز غم بی نانیش جان کاسته
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
دید خلقی بی عدد آراسته
هر یک از دستی دگر برخاسته
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
ملک من زو گشت بس آراسته
گرچه بودم نعمت و هم خواسته
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
بود مردی پر ز علم آراسته
از سر دنیا بکل برخاسته
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۰ - در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب
دید قومی در نظر آراسته
قوم دیگر منتظر بر خاسته
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۷ - قصهٔ منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان
سقف و فرش و قبهاش آراسته
لیک تفریق جماعت خواسته
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن
اهل کشتی از مهابت کاسته
نعره وا ویلها برخاسته
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۹ - قصهٔ «سُبْحانی، ما اَعْظَمَ شَأْنی» گفتن ابویزید قدّس الله سرّه و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان
روز گشت و آن مریدان کاسته
نوحهها از خانهشان برخاسته