گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

موی چون کافور دارم از سر زلفین تو

زندگانی تلخ دارم از لب شیرین تو

خاک بر سر کردم از طور رخ پر آب تو

سنگ بر دل بستم از جور دل سنگین‌تو

مونس من ماه و پروینست هر شب تا به روز

[...]

سنایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۰

 

می شود روشن چراغ از چهره رنگین تو

بیمی از کشتن ندارد شمع بر بالین تو

مور هیهات است بیرون آید از دریای شهد

سبزه خط چون برآمد از لب شیرین تو؟

جای سیلی نقش بندد بر عذار نازکت

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode