گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۱

 

خنده یی کردی چو گل مارا چو بلبل سوختی

شوخیی کردی و گل را شیوه یی آموختی

بود با خوبان عالم صد نظر بازی مرا

یکنظر کردی که چشمم از دو عالم دوختی

سوختم آن دم که میگفتم حدیث حسن تو

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۶۳

 

از شراب لعل تا رخسار را افروختی

هر که را بود آرزوی خام در دل سوختی

دخل بی اندازه را ناچار خرجی لازم است

روی دل بنما به قدر آنچه دل اندوختی

در دل فولاد جوهر موی آتشدیده شد

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۳

 

شعلهٔ حسنی ز رخسار بتان افروختی

آتشی در ما زدی از پای تا سر سوختی

قامت بالا بلندان بر فلک افراختی

در هواشان شعلهٔ دل تا فلک افروختی

برقی از نورت درخشان کردی از مه طلعتان

[...]

فیض کاشانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » در نکوهش روزگار

 

از چه روی خوبرویان را، چنین افروختی

کز شرارش قلب عشاق جهان را سوختی

از چه (عشقی) را لب آزاد گفتن، دوختی

وین قدر سر مگو: در خاطرش، اندوختی

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode