گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

سرگرانی زلف جانان با خط شبرنگ داشت

از پریشانی همی با سایهٔ خود جنگ داشت

حسن مستور تو از جامی که پنهان می زدی

شمع شوخی زیر دامان پرند رنگ داشت

با وجود آنکه خاک رهگذار او شدیم

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۶

 

تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت

طفل اشکی هم‌که می‌دیدم به دامن سنگ داشت

عمری از فیض لب خاموش غافل زیستم

نغمهٔ عیش ابد این ساز بی‌آهنگ داشت

با همه وحشت غبار دامن خاکیم و بس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۷

 

تا ز حسن وگلستان تماشا رنگ داشت

حیرت از آیینه‌ام دستی به زیر سنگ داشت

یاد آن عیشی‌که از نیرنگ جولان‌کسی

گرد من د‌ر پرده چون صبح بهاران‌رنگ داشت

تا نفس بال فغان زد رنگ صحرا ریخت دل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۸

 

دوش در راه خیالت عجز شوق آهنگ داشت

سعی‌ جولانی که‌ نازشها به پای لنگ داشت

دل به ذوقِ جلوه‌ات با عالمی کرد‌ه‌ست صلح

ورنه ‌این شخص‌ جنون ‌با سایهٔ ‌خود جنگ داشت

در گلستانی ‌که حیرت فرش جولان تو بود

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode