گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷

 

بزم پیری‌کزقد خم‌گشتهٔ ما چنگ اوست

برق آه ناامیدی شو؟ی آهنگ اوست

دل‌به‌وحشت نه‌که چرخ سفله‌فرصت‌دشمن است

روز و شب‌یک‌جنبش‌مژگان‌چشم‌تنگ اوست

وادی عجزی به پای بیخودی طی‌کرده‌ام

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸

 

بسکه اجزایم چمن‌پروردهٔ نیرنگ اوست

گرهمه خونم به‌جوش شوخی آید رنگ اوست

کوه تمکینش بود هرجا بساط‌آرای ناز

نالهٔ دلهای بیطاقت شرار سنگ اوست

جوهر آیینهٔ وحدت برون است از عرض

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

بس که بی‌رنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست

عرض جوهر صیقل آیینه را از زنگ اوست

می‌زند هر لحظه دم از موج طوفان بقا

شوخی خون شهیدان از حنای چنگ اوست

تا نگردد سوده از رفتار پای توسنش

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode