از دل و پشت مبارز می بر آید صد تراک

کز زه عالی کمان خسرو آید یک ترنگ

یاسمن آمد بمجلس، با بنفشه دست سود

حمله کردند و شکسته شد، سپاه با درنگ

با سماع چنگ باش، از چاشتگه تا آن زمان

کز فلک پروین برآید همچو سیمین شفترنگ

از دل و پشت مبارز، می برآید صد تراک

[...]

ای رخ رخشانت چون آئینه نادیده زنگ

زنگ بزدا از دل عاشق ببکمازی چو زنگ

آنکه رومی آرزو کرده عطایش چون عرب

آنکه ترکی آرزو کرده بساطش همچو زنگ

مادرش بوده است همچون زنگی زنگارگون

[...]

با درنگ از درد دل در بوستان دی داد رنگ

زرد و پرچین شد چو روی دردمندان با درنگ

آن چمن کز لاله و گل بود چون رنگین تذرو

شد ز برگ زرد و خاک تیره چون پشت پلنگ

آسمان چون تو زی و خز باشدی از خیل ابر

[...]

کرده از سنبل سپردن شاخ مینا رنگ رنگ

گشته چون مرجان ز گل فرسنگ در فرسنگ سنگ

داده بود اندر خزان نارنگ را شب بوی بوی

شنبلید اندر بهاران بستد از نارنگ رنگ

از صبا پر تنگ‌های عنبرآگین گشت دشت

[...]

ای ز بهر بزم تو ناهید را در چنگ چنگ

وز پی رزمت زده در دشمنت خرچنگ چنگ

برکشیده از برای فتح و نصرت در نبرد

مرکب میمونت را تائید ایزد تنگ تنگ

آفتاب همچون تو باشد بر سپهر اندر سخا

[...]

بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ

از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ

بگسلد بر اسب عشق عاشقان بر تنگ صبر

چون کشد بر اسب خویش از موی اسب او تنگ تنگ

چنگ او در چنگ او همچون خمیده عاشقی

[...]

نوبهار از خوید و گل‌آراست گیتی رنگ رنگ

ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ

گل شکفت و لاله بنمود از نقاب سرخ روی

آن ز عنبر برد بوی و این ز گوهر برد رنگ

شاخ بادام از شکوفه لعبتی شد آزری

[...]

آمد آن ماه دو هفته با قبای هفت رنگ

زلف پربند و شکنج و چشم پرنیرنگ و رنگ

لؤلؤ اندر لاله پنهان داشت چون رویم بدید

چنگ را بر لاله زد لؤلؤ و برهم سود چنگ

گفت مهر از من‌ گسستی با تو جای جنگ هست

[...]

چون به طبع پر دلان افزون بود بر صلح جنگ

چون به نزد بد دلان بهتر بود از نام ننگ

از قوی دستی اجل گردد امل را پای سست

وز سبکباری قضا گردد قدر را تیز چنگ

چون ثریا پشت در پشت آورند از روی مهر

[...]

نامه ای دارم سیه تر از شب تاریک رنگ

با وجود از تو نیم نومید یارب هیچ رنگ

از سیه روئی محشر یادم آمد نیمه شب

روی زرد خویش را کردم به اشک سرخ رنگ

یک نظر سوی مس قلب پلیدی کار من

[...]

مونسم یار است اندر تنگنای گور تنگ

عاشقان ، در دوجهان ما را بس است این نام و ننگ

آتش دوزخ بسوزد از حرارتهای عشق

عاشق سوزان کند در دوزخ ار یک دم درنگ

آن چه نوری بود آیا کو به کوه طور تافت

[...]

عشق خامش طرفه‌تر یا نکته‌های چنگ چنگ

آتش ساده عجبتر یا رخ من رنگ رنگ

برق آن رخ را چه نسبت با رخان زرد زرد

تنگ شکر را چه نسبت با دل بس تنگ تنگ

مه برای مشتری بر تخت دل بر تخت دل

[...]

آشکارا شد همه رازم دریغا نام و ننگ

چون چنین شد ساقیا درده شرابی بی درنگ

در مُقامر خانه ی عشق و خراباتِ کمال

پاک بازان فارغ اند از نام و ننگ و صلح و جنگ

هر دو عالم باختن در یک نَدَب فرزانگی ست

[...]

ای روان از شکّر تنگ تو شکّر تنگ تنگ

گل بر آورده ز شرم آن رخ گلرنگ رنگ

هست در زنجیر زلف دلربایت دل فراخ

لیک دل همچون دل ریش من دلتنگ تنگ

ناوک چشمت چو یاد آرم ز خون چشم من

[...]

محتسب در دست سنگ انداخت در خمخانه چنگ

وای رندان گر درآید پای خم می به سنگ

مجلس مستان بهارستان عیش و عشرت است

گل در او رخسار ساقی، لاله جام لاله رنگ

قاصد وقت خوشم در میکده مطرب کجاست

[...]

دی رسید از مطبخ خواجه که بادا دود آن

رفته چون ظل زمین تا طارم فیروزه رنگ

یک طبق سیمین دوایر کرده بر اقطار طی

حشو آن در دیده دانش نموده بی درنگ

همچو جنس نغز پیچیده در اوراق رقیق

[...]

کیست دانی صوفی صافی ز رنگ تفرقه

آن که دارد رو به یکرنگی درین کاخ دو رنگ

نگسلد سر رشته سرش ز جانان گر بفرض

ره بر او گیرد ز یک سو شیر و دیگر سو پلنگ

دارد از جان و دل ما لعل او صد گونه رنگ

بسکه از چشم سیه با ما کند مستانه جنگ

چون ز تیر چشم او گشتیم آخر کشته باز

دوستان تابوت ما سازند از چون خدنگ

چون سواد الوجه فی الدارین ماگردیدختم

[...]

جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ

آب، جوهر می شود درتیغ و در آیینه زنگ

خشم دل را غوطه درزنگ قساوت می دهد

برنمی خیزد سیاهی از سر داغ پلنگ

راست ناید صحبت پیرو جوان بایکدگر

[...]