گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۱

 

مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر من بریز

درد جام خود برین رسوای مرد و زن بریز

چشم تو مست است، گر کم ایستد ناکرده خون

خون من در پیش آن قتال مردافگن بریز

دشمن جان من است آن غمزه، تا خوش گردد او

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode