گنجور

امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

تا معین‌الدین وزیر خسرو عالم بود

عالم از عدلش بهشتی تازه و خرم بود

در پناه دولت او بنده و آزاد را

ناز و نعمت بیش باشد رنج و محنت کم بود

تا سر او سبز باشد رویها گلگون بود

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در نعت رسول اکرم و اصحاب پاک او

 

روشن آن بدری که کمتر منزلش عالم بود

خرم آن صدری که قبله‌ش حضرت اعظم بود

این جهان رخسار او دارد از آن دلبر شدست

و آن جهان انوار او دارد از آن خرم بود

حاکمی کاندر مقام راستی هر دم که زد

[...]

سنایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۷

 

آبروی کعبه گر از چشمه زمزم بود

کعبه دل را صفا از دیده پرنم بود

از خودآرا، دست بر دنیا فشاندن مشکل است

در ته سنگ است هر دستی که با خاتم بود

می کند عالم به چشم سوزن عیسی سیاه

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم کم بود

لعن ابلیس از ره فرزندی آدم بود

تا فراموشش نگردد کار مردم ساختن

رشته بر انگشت شاه از حلقه خاتم بود

کوس رحلت زن، چو شد خورشید اقبالت بلند

[...]

واعظ قزوینی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

از غم رویش مبین کز گریه چشمم نم بود

دامنم را بین که اندر هر کنارش یم بود

در دل هر آدمی باشد در این عالم غمی

من غمی دارم به دل کاندر دل عالم بود

قدچون تیرم کمان آسا چه غم گر گشته خم

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode