گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۵

 

نور شمع طور کی گردد زهر محفل بلند؟

کی شود این شعله جانسوز از هر دل بلند؟

دوری راه طلب از همت کوتاه ماست

چون بود شبگیر کوته، می شود منزل بلند

دانه امید ما چون سر برون آرد زخاک؟

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۰

 

حسرت دل‌کرد بر ما پنجهٔ قاتل بلند

می‌شود دست‌کرم با نالهٔ سایل بلند

ما نه‌ تنها نیستی را دادرس فهمیده‌ایم

بحر هم از موج دارد دست‌ بر ساحل بلند

چین ابروی تو هرجا بحث جوهر می‌کند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۱

 

عجز نپسندید از ما شکوهٔ قاتل بلند

جز مژه‌ گردی نشد از کوشش بسمل بلند

هستی موهوم ما در حسرت ایجاد سوخت

سایه‌واری هم نگردیدیم ز آب و گل بلند

باعث آزادی سرو است یأس بی‌بری

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode