گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱ - پای دل

 

پای دل در کوی عشقت تا به زانو در گِل است

همّتی دارید با من زانکه کاری مشکل است

من ندانم کین دل دیوانه را مقصود چیست

کو همیشه سوی سرگردانی من مایل است

فیل محمودی فرو ماند اگر بیند به خواب

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است

زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است

جز جفای من نگردد در دل سنگین او

بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است

نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من

[...]

ادیب صابر
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

بار دل بر تن نهادن کار ارباب دل است

این که عیسی بار خر بر دوش گیرد مشکل است

ای عزیزان رهرو راه دلارام است دل

چون سبک‌بار است پیش از کاروان در منزل است

مرغ عرشی آرزوی آشیان دارد ولی

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

یار ما محمل‌نشین و ساربان مستعجل است

چون روان گردم که زاب دیده پایم در گل است

می‌رود من در پیَش فریاد می‌دارم ولیک

همچو آواز جرس فریاد ما بی‌حاصل است

رو به هر جانب که آرد قبلۀ جان‌ها شود

[...]

همام تبریزی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است

کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است

چشم عیارش، به قصد خواب هرشب تا سحر

در کمین مردم چشم است و مردم، غافل است

عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

گرچه از باران دیده خاک آن کو پر گل است

پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است

بنده را گر پیش خویش از مقیلان خوانی رواست

هر که رو در قبله روی تو دارد مقبل است

دل همه تن اشک خونین گشت و آمد سوری چشم

[...]

کمال خجندی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

مطلع انوار زلفت مسکن جان و دل است

«رب انزلنی » بیان آن مبارک منزل است

گرچه دل در زلف خوبان بستن از دیوانگی است

عاشقی کو دل در آن زنجیر بندد عاقل است

عقد گیسویت به آسانی نگردد حل از آنک

[...]

نسیمی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

آنچه مطلوب دل و جان است ابا جان و دلست

لیکن از خود جان آنکه بیخبر بد غافل است

منزل جانان بجان و دل همی جوید دلم

غافل از جانان که او را در دل و جان منزل است

میان آب و گل سازد وطن آنجان و دل

[...]

شمس مغربی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

شاهد بستان که چشمش نرگس و رویش گل است

سایه بر برگ گل او کرده شاخ سنبل است

مجمر فیروزه دان هر غنچه را کز گل در آن

آتشی افروخته از بهر داغ بلبل است

کوه و صحرا بس که می خوردند از جام سحاب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای که سلطان خیالت کرده در جان منزل است

منزلت را منزلت بالاتر از آب و گل است

بس که جان و دل درآمد از در و دیوار تو

خانه ای گویی نه از آب و گل از جان و دل است

اینچنین کین خانه را بینم فروغ از روی تو

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲ - تتبع شیخ

 

می‌رود یار جدا زو کار بر من مشکل است

داغ هجرم بر تن و نیش فراقم بر دل است

باده دور از وی کجا آرد نشاطم ای رفیق

زانکه آب زندگی بی‌او چو زهر قاتل است

یا دلم را سوخته یا در گرفته از دلم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

هر که را از لوح دل نقش تعلق زایل است

متصل نقش جمال دوست بر لوح دل است

طالب و مطلوب را از هم جدایی نیست لیک

در طریق دوست آثار تعلق حایل است

احتمالی نیست حرمان را درین ره مطلقا

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

سایه ات را متصل ذوق وصالت حاصل است

نیست دور از دولتی اما چه حاصل غافل است

حل مشکل نیست مشکل پیش او اما چه سود

مشکل خود پیش او اظهار کردن مشکل است

پا کشید از چشمه چشمم ز بیم فتنه خواب

[...]

فضولی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

گه تجلی مانع است و گاه هجران حایل است

حیرت اندر حیرتست و مشکل اندر مشکل است

بی نهایت از بر ما بود تا مقصد مقام

منزل کونین طی کردیم و اول منزل است

زخم ما بی طالعان پیدا و پنهان دست و تیغ

[...]

نظیری نیشابوری
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

مژدهٔ حسن قبولم در سخن از اول است

وصل گل پیراهنان تعبیر خواب مخمل است

نشئه‌ی دولت ندارد کبریای علم را

نخوت دود چراغ افزون ز دود مشعل است

چون فلک یک چشم دارد در هنر سنجی حسود

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

آنکه پیغامی به سوی او برد از ما، دل است

نامهٔ بی‌طاقتان بر بال مرغ بسمل است

بر کمر دامن زدم بر عزم رفتن همچو سرو

نیستم از بیخودی آگه که پایم در گل است

در وداعش گر نرفتم، احتیاج عذر نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۹

 

در دل هر کس بود درد طلب در منزل است

آب در گوهر ز بی تابی به دریا واصل است

مرکب آزاد مردان می شود دنیای پوچ

از سبکروحی خس و خاشاک را کف ساحل است

مردم آزاده دست از تن پرستی شسته اند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰

 

این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود

دست عالی زین سبب بهتر ز دست سافل است

چون بود انگور شیرین، باده گردد تلخ تر

می شود دیوانگی کامل، خرد چون کامل است

خرمن بی حاصلان از خوشه پروین گذشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۱

 

صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است

خال تا خط برنیارد دانه بی حاصل است

دستگاه حسرت عاشق ز وصل افزون شود

حاصل سرو از بهار خوش ثمربار دل است

بی قراران بیشتر از وصل لذت می برند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع)

 

عقده ها از ماتمش روی زمین را در دل است

دانه تسبیح، اشک خاک پاک کربلاست

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode