گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲

 

شوق می‌گرداندم بر گرد شمع سرکشی

همتی یاران که خود را میزنم برآتشی

همچو خاشاکی که بادش در رباید ناگهان

خواهد از جاکندنم جولان تازی ابرشی

ناوکی کامروز دارم این قدرها زخم ازو

[...]

محتشم کاشانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » اضافات » در پند و موعظه

 

هرزه‌گرد و بی‌قرار و، وحشی و مجنون‌وَشی

تند و بی‌صبر و، سبک‌خیز و، سپند و آتشی

بیخود و، دیوانه و، مست و، خراب و، سرخوشی

طفل و، بازیگوش و، بی‌پروا و، خام و سرکشی

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲۰ - اوتی کش

 

شوخ اوتی کش که او را بود خوی آتشی

بردم او را خانه کردم تا سحر اوتی کشی

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode