گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵

 

رو چه می خواهی دلا، ناز استغناست، هست

بی وفا تنهاست وارد، رنجش بی جاست، هست

ای که گویی با اسیران شیوه های او چه هاست

ناز مست و عشوه مست و هر جه آزادست هست

حال ما آن نازنین گرچه بداند نیست، لیک

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode