گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را

می‌تواند زد به عالم پشت پای بسته را

تشنهٔ یک آرزو از همت والا نه‌ایم

خاک هم آب است دست از آب حیوان شسته را

تا توانی ناتوانان را به چشم کم مبین

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶

 

نیست پروای فنای خود دل وارسته را

تیغ خضر راه باشد دست از جان شسته را

در دیار عشق کس را دل نمی سوزد به کس

از تب گرم است اینجا شمع بالین خسته را

آه اوراق دلم را هر یکی جایی فکند

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

محتسب می افکند بیهوده در هنگامه سنگ

زور می، خواهد شکستن شیشه نشکسته را

کی به جانان می رسد آیینه در پاکیزگی؟

گر به آب خضر، می شوید تن ناشسته را

وا نشد بند قبایش، از گریبان گل بچین

[...]

طغرای مشهدی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

 

عقبه‌ای دیگر نباشد روح از تن رسته را

نیست بیم سوختن دود زآتش جسته را

شکوه ازگردون دلیل‌تنگدستیهای ماست

ناله در پرواز باشد طایر پربسته را

انتظام عافیت از عالم کثرت مخواه

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳

 

نیست باک از برق آفت دل به‌آفت بسته‌را

زخم‌خنجر فارغ از تشویش دارد دسته را

برنمی‌آید درشتی با ملایم‌طینتان

می‌شکافد نرمی مغز استخوان پسته را

خاک نتواند نهفتن جوهر اسرار تخم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode