گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۳

 

هر که عبرت حاصل از اوضاع دنیا کرد و رفت

یوسف خود را درین بازار پیدا کرد و رفت

توده خاکستر گردون مقام عیش نیست

همچو صبح آیینه را باید مصفا کرد و رفت

در قفس برگ اقامت ساختن بی حاصل است

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

زلف ساقی از کف و دامان یار از دست رفت

چاره‌سازان چارة کاری که کار از دست رفت

نه گلی در گلستان باقی نه برگی در چمن

بلبلان شوری که دامان بهار از دست رفت

بی‌ تو ما بودیم و چشمی در ره امید و بس

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸

 

شب هجوم جلوه او در خیالم جا گرفت

آنقدر بالید دل‌ کایینه در صحرا گرفت

ازدل روشن ملایم طینتی را چاره نیست

پنبه خود رایی تواند از سر میناگرفت

سعی‌ گردون از زمین مشکل‌ که بردارد مرا

[...]

بیدل دهلوی
 

قاآنی » قصاید » بخش ۴۷ - د‌ر فتح شهر یزد به اهتمام امیرزاد‌هٔ آزاد‌ه هلاکوخان بن شجاع‌السلطنه و تفنن به مدح حسینعلی میرزا ملقب به فرمانفرما و شجاع‌السلطنه رحمه‌لله علیهما

 

تا سلیمان زمان زندان اسکندر گرفت

کار عالم خاصه ایران رونقی دیگر گرفت

خسرو غازی هلاکوخان‌ که از هر حمله‌ای

پشت صد لشکر شکست و روی صد کشور گرفت

کرد تنها فتح یزد از یاری یزدان ولی

[...]

قاآنی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

الغرض آئین بیداد و زبردستی کرفت

زو هزاران سال ایران ذلت و پستی گرفت

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode