گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳

 

وصل کو تا بی‌نیاز از وصل آن دلبر شوم

ترک او گویم پرستار بت دیگر شوم

عقل کو تا سرکشم یک چند از طوق جنون

یعنی آزاد از کمند آن پری پیکر شوم

کو دلی چون سنگ تا از لعل او یک‌بارگی

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲۷

 

سوختم چند از هوای نفس بی لنگر شوم

تا به کی چون خار و خس بازیچه صرصر شوم

از بلندی کم نگردد فیض من چون آفتاب

بیش گردد سایه ام چندان که بالاتر شوم

خودنمایی شیوه من نیست چون نادیدگان

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode